کور و کبود

لغت نامه دهخدا

کور و کبود. [ رُ ک َ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ناقص و رسوا. نادلپذیر. مقرون به رنج و آفت. تعبیری است که در آثار قدما و مثنوی و دیوان کبیر، گاه به معنی وصفی استعمال می شود. ( شرح مثنوی شریف جزو نخستین از دفتر اول تألیف بدیعالزمان فروزانفرص 226 ). رجوع به ترکیب «کور و کبود» ذیل کور شود.

فرهنگ فارسی

ناقص و رسوا . نادلپذیر

پیشنهاد کاربران

کور و کبود ؛ ناقص و رسوا. زشت و نادلپذیر. ( فرهنگ نوادر لغات و تعبیرات دیوان کبیر چ فروزانفر ج 7 ) .
- || مجازاً نادم و زیان دیده. خائب و خاسر. نومید و حرمان زده. کور و پشیمان : مخالفان چند دفعه قصد کردند و آوازها افتاد و دشمنان کور و کبود بازگشتند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 345 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

چشم سیاه تو دید دل ز سرم برپرید
فتنه خاقانی است این دل کور و کبود.
خاقانی.
گرچه چو چرخ کور و کبود آمدیم لیک
با صدهزار دیده فلک وار می رویم.
؟ ( از مرصادالعباد ) .
زآنکه جان چون واصل جانان نبود
تا ابد با خویش کور است و کبود.
مولوی.

بپرس