ممرد

لغت نامه دهخدا

ممرد. [ م ُ م َرْ رَ ] ( ع ص ) بناء ممرد؛ بنای ساده و مطول. بنای دراز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بنای درخشان و ساده و هموار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). خانه ساده کرده. ( مهذب الاسماء ). ساده. مملس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : صرح ممرد من قواریر ( قرآن 44/27 )؛ طارمی است از آبگینه پاک ساخته و نسوداده. ( کشف الاسرار میبدی ج 7 ص 219 ). گفتی صرح ممرد است با جوشن مزرد. ( سندبادنامه ص 121 ). || بندکرده. محکم کرده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) بنای دراز و هموار و ساده .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُّمَرَّدٌ: صاف شده ( اسم مفعول از تمرید به معنای صاف کردن است)
ریشه کلمه:
مرد (۵ بار)

«مُمَرَّد» از مادّه «تَمرید ـ مُرُود» به معنای صاف است.

پیشنهاد کاربران

النمل
قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
...
[مشاهده متن کامل]

ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﻪ ﺣﻴﺎﻁ ﻗﺼﺮ ﺩﺭﺁﻱ . ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ، ﭘﻨﺪﺍﺷﺖ ﺁﺑﻲ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ [ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﻳﺎﭼﻪ ]ﺍﺳﺖ ، ﭘﺲ ﺩﺍﻣﻦ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﻳﺶ ﺑﺎﻟﺎ ﺯﺩ [ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﺏ ﺷﻮﺩ ] ، ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﻣﺤﻮﻃﻪ ﺍﻱ ﺍﺳﺖ ﺻﺎﻑ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﺍﺯ ﺷﻴﺸﻪ [ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ] . [ ﻣﻠﻜﻪ ﺳﺒﺎ ]ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻗﻄﻌﺎً ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺳﺘﻢ ﻛﺮﺩم ، ﺍﻳﻨﻚ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ، ﺗﺴﻠﻴﻢ [ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﻜﺎم]ﺧﺪﺍ ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺷﺪم . ( ٤٤ )

بپرس