عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to skim; review.
• مترادف: look over, review, scan, skim
• مشابه: survey
• مترادف: look over, review, scan, skim
• مشابه: survey
- She ran down the list of lecture topics.
[ترجمه سام ممدوح] او نکات موضوع سخنرانی را به باد انتقاد گرفت|
[ترجمه گوگل] او فهرست موضوعات سخنرانی را پایین آورد[ترجمه ترگمان] او لیست موضوعات سخنرانی را یادداشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to criticize harshly.
• مترادف: belittle, decry, depreciate, diminish, disparage, dispraise, excoriate
• مشابه: censure, criticize, degrade, discredit
• مترادف: belittle, decry, depreciate, diminish, disparage, dispraise, excoriate
• مشابه: censure, criticize, degrade, discredit
• (3) تعریف: to chase until captured.
• مترادف: hunt
• مشابه: chase, ferret, stalk, trace, track
• مترادف: hunt
• مشابه: chase, ferret, stalk, trace, track
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: in poor physical condition or health.
• مترادف: ailing, decrepit, feeble, frail, sickly
• مشابه: broken, unhealthy
• مترادف: ailing, decrepit, feeble, frail, sickly
• مشابه: broken, unhealthy
- The run-down house looked better after a fresh coat of paint.
[ترجمه بهزاد نوروزی] خانه کهنه, بعد از یک پوشش از رنگ بهتر به نظر می رسید.|
[ترجمه گوگل] خانه فرسوده بعد از یک لایه رنگ تازه بهتر به نظر می رسید[ترجمه ترگمان] بعد از یک کت و شلوار تازه، بهتر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was feeling kind of run-down so he had the doctor do some tests.
[ترجمه گوگل] او یک جورهایی احساس ضعف می کرد، بنابراین او از دکتر خواست تا آزمایش هایی انجام دهد
[ترجمه ترگمان] اون یه جورایی احساس خستگی می کرد واسه همین دکتر یه سری آزمایش انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه جورایی احساس خستگی می کرد واسه همین دکتر یه سری آزمایش انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: tired or exhausted.
• مترادف: drained, exhausted, fatigued, spent, tired, worn-out
• مشابه: beat, enervated, weary, worn
• مترادف: drained, exhausted, fatigued, spent, tired, worn-out
• مشابه: beat, enervated, weary, worn
- She wasn't really ill, just very run-down.
[ترجمه مهناز] در واقع او مریض نبود و فقط خسته بود|
[ترجمه گوگل] او واقعاً بیمار نبود، فقط بسیار فرسوده بود[ترجمه ترگمان] اون واقعا مریض نبود، فقط یه کم عجله داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not in proper working order.
• مترادف: beat-up, broken-down, dilapidated
• مشابه: broken, decrepit, malfunctioning, ramshackle, rickety, seedy, shabby, tumble-down
• مترادف: beat-up, broken-down, dilapidated
• مشابه: broken, decrepit, malfunctioning, ramshackle, rickety, seedy, shabby, tumble-down
- The washing machine is run-down and needs to be fixed.
[ترجمه گوگل] ماشین لباسشویی فرسوده است و نیاز به تعمیر دارد
[ترجمه ترگمان] ماشین لباس شویی در حال اجرا است و باید ثابت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین لباس شویی در حال اجرا است و باید ثابت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: having wound down, as a watch or clock.
• مشابه: slow
• مشابه: slow
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a review or summary of the main points of something.
• مشابه: review
• مشابه: review
• (2) تعریف: a baseball play in which a runner is put out when caught between bases.